هیئت عاشقان ثارالله ششتمد

السلام علیک یا ثارالله

هیئت عاشقان ثارالله ششتمد

السلام علیک یا ثارالله

حی علی البکاء


حی علی البکاء که محرم رسیده است    

                                       وقت عزا و نوحه و ماتم رسیده است

 

 

اشعار مداحی روز اول محرم

قطعه و مفرد


ناله
چیست این ناله؟ عزا، بهرِ که؟ از آنِ حسین
جان و دل چون شود این ماه؟ به قربانِ حسین

رباعی و دوبیتی


خونِ دل
سینه ام سوخت، دلم غم آمد
دیده ام اشک ز ماتم آمد
سببِ خون دلم پرسیدم
مادرم گفت محرم آمد

کرب و بلا
روزگاری که دلم بهر عزا حاضر شد
آب شد هر چه در آن بود دلم آخر شد
ناگهان دیدم از آن اشک که در سینه بریخت
نام پر سوز و غمِ کرب و بلا ظاهر شد

معجون
این زمین چیست که با کرب و بلا معجون است
هر که را پای نهند جان و دلش محزون است
بی گمان محشر عالم شده اینجا بر پا
یا که اینجا به خدا خون خدا مدفون است

اشعار عروضی


زائر کربلا
زائری که عازم کربلایی
داری می ری به عرش کبریایی
اوّل باید رنگ خدا بگیری
امضای ماه سامرا بگیری
دوم باید وضوی عشق بگیری
مدد ز زینب دمشق بگیری
سوم باید بوی صفا بگیری
ویزات و از امام رضا بگیری
دلت باید یه شب بره مدینه
مادرِ قد خمیده رو ببینه
پشت بقیع دلت یه بار کفن شه
تیر بخوره مثل امام حسین شه
باید دلت دیونه ی نجف شه
تا گناهات همیشه برطرف شه
چاه و باید در دل شب ببینی
گلبوسه از پای علی بچینی
باید بری اونجا که عالمییه
گریه کنی رو تلِ زینبییه
تشنه باشی تو قتلگاه بنالی
تا بدونی آقات بوده چه حالی
یه مشک آب رو دوش خود بگیری
بری کنار علقمه بمیری
خاک بریزی به جا سر تو چشمات
تا که بفهمی چی کشیده سقات
چشمات و کور کنی به خار احساس
تا که بشی یه کم شبیه عباس
هر روز و شب بسوزی و بخونی
مقیم بین الحرمین بمونی

دلِ نینوایی
دل دمادم نینوایی می شود
بار دیگر کربلایی می شود
موسم ماه محرم می رسد
دل به یکباره هوایی می شود
می زند دم از حسینِ فاطمه
نغمه ی دل آشنایی می شود
دست ها سوی ضریحش می رود
عازم کوی گدایی می شود
بزم ماتم با صدای نام او
بزم اشکِ با صفایی می شود
محفل اشک و عزای عاشقان
شامل لطف خدایی می شود
اشک ماتم بر علیِ اکبرش
درد عالم را دوایی می شود
از مرام ساقیِ لب تشنگان
خوی ما هم با وفایی می شود
در عزای اصغرِ شش ماهه اش
سینه ها مهد نوایی می شود
با دل شیدای زینب خواهرش
دل حریم کبریایی می شود
نالم از دیدار زینب با حسین
آن زمانی که جدایی می شود
جان بسوزد بر رقیه دخترش
در عزایش دل فدایی می شود
در میان مجمع ذکرِ حسین
بر دلِ تنگم ندایی می شود
روح آلوده به عصیان بی دریغ
گفت بر من هم دعائی می شود؟

اشکِ دل
اشکِ دلِ من صدا نداره
عشق پادشه و گدا نداره
یک باره می شه دل به جنون زد
دیونه شدن نگا نداره
گر دنیا بشه به ناز شستم
دنیا که بی تو صفا نداره
من که می دونم یه روز می میرم
این خاک سیه وفا نداره
وقتی که منو تو قبر بذارند
اونجا دیگه ناله جا نداره
اونجاست که می گن چیکاره هستی
این غلام مگه آقا نداره
این دل به هوای تو زند پر
یک بام و دو صد هوا نداره
یک دل داره و یه یار زیبا
بیماری من شفا نداره
سالم شدنم نگاه چشمت
چشمی که تو دنیا تا ندازه
من عاشق چشمان حسینم
هیچ عاشقی کربلا نداره

کاروان
کاروانی غرق نور و پر ز راز
مملو از خوبان حجاج‌ِحجاز
می رسد بین بیابانی مهیب
خون دل می گردد آن ها را نصیب
سرور این کاروان خون خداست
آن حسین بن علیِ مرتضاست
می گذارد پای در دشتی غریب
پرسد از نامش به صبر و با شکیب
از زهیرش خواست این صحرا کجاست؟
گفت پاسخ عقر و طف نامش دوتاست
گفت نام دیگری او را رواست
پاسخ آمد آری آری کربلاست
* * *
ناگهان شد کاروان غرق خروش
ناله ای آمد ز کلثومش به گوش
ای برادر ترسناک است این زمین
خوف آن را از همین اوّل ببین
تا حسین از خاطراتش دم گشود
دل ز اهل کاروان جمله ربود
زاده ی زهرا گل روح الامین
گفت شرح خاطراتش این چنین
در زمان جنگ با اشرار دین
وقت صفیّن و گذر از این زمین
هم حسن بود و علی بابایمان
خستگی از این سفر سودایمان
چون پدر خوابید در خوابش ولی
گریه ها می کرد بابایم علی
بی درنگ از خواب خود بیدار شد
گفت خوابی را که دل بیمار شد
در دل افلاکیان صد تیر کرد
خواب خود را اینچنین تعبیر کرد
دیده ام این دشت و صحرا غرق خون
همچو دریایی ز امواجِ جنون
ندر این دریا که بی هر بند و قید
دست و پا می زد حسینم همچو صید
او طلب می کرد یک فریاد رس
لیک یاری اش نکردی هیچ کس
بعد از آن بابا بگفتا یا حسین
با تو گویم یک سؤالی نور عین
آن چه در خوابم بدیدم راست بود
زهر خوابی که چشیدم راست بود
گر چنین گردد چه سازی ای پسر؟
می شوی از ظلم کین خونین جگر
گفتمش بابا میان قوم گبر
همچو تو باید عمل کردن به صبر
* * *
تا که شرح خواب بر پایان رسید
فصل اشک و ماتم جانان رسید
گفت و با یاران امیر کاروان
با سرشک دیده و اشک روان
آری آری این همان کرب و بلاست
این همان شط فرات و نینواست
آری آری در چنین غمخانه خاک
می شود جسم و تنِ من چاک و چاک
آری آری در همین دشت بلا
می شود دست علمدارم جدا
آری آری بین این صحرای خواب
مرگ اصغر می شود داغ رباب
آری آری پیش چشمان حرم
می شود پرپر علی اکبرم
آری آری در بیابان غریب
می رود از دست من تنها حبیبی
آری آری در زمین کربلا
قاسم و عبداللهم گردد فدا
آری آری در میان خیمه ها
می زند زینب برایم ناله ها
آری آری از جفای روزگار
چشم طفلان می شود از گریه تار
* * *
کاروان در اضطراب و واهمه
دست در دست حسین فاطمه
با سرشک غم به خاک آمد فرود
تا ابد بر کاروان باشد درود

بین الحرمین
می گن هر کی عاشقه دیونه ی دنیا می شه
میون عالم و آدم یه جوری شیدا می شه
چه خوبه چون که منم دیونه ی حسین شدم
آخه قلبم همیشه با عشق اونه وا می شه
می گن عاشقا اگه به سیم آخر بزنند
از چنین دیونگی توی جهان غوغا می شه
به سیم آخر زدم پَراش و وا کرده دلم
چون کبوتر دلم راهی کربلا می شه
دیونه ی کربلا نمی شه آزاد بمونه
اون فقط تو صحن بین الحرمین رها می شه
هر کسی هر چی می خواد پشت دلم بگه
کی دیده خاک بیابون حریفِ طلا بشه

زیارت
از اوّل زندگی ام اسمت و فریاد می زنم
وقتی محرم می رسه گریه کنان داد می زنم
از اوّل زندگی ام عشق تو حاصلم شده
روضه ی دشت کربلا بدجوری قاتلم شده
وقتی می بینم زائرا دارند می رند به کربلا
یه آه سردی می کشم فقط می گم من چی خدا
آقا می شه یه روز منم تو رو زیارت بکنم
کنار قبر شش گوشه است عرض ارادت بکنم
پشت ضریح با صفات چشمام و زندونی کنم
میون صحن و حرمت قلبم و قربونی کنم

 

اشعار نو


در حال آماده سازی ...

 

ذکر و سرود


ماتم
می رسد نغمه ی ماتم
ناله ی حضرت خاتم
می رسد موسم زاری
می رسد بوی محرم
من که از روز ازل عبد حسینی هستم
بر درِ خانه ی دل پرچم مشکی بستم
از غمش خون شده عینم
من عزادارِ حسینم
یا حسین جان یا حسین جان (2)
به خدا اسم حسین و
من به همه اسما نمی دم
به خدا غیر حسین و
تو قلبم جا نمی دم
آخه اون ارباب گلگون کفنِ قلب منه
ضربان قلبِ من فقط برا اون می زنه
پای روضه اش نگرانم
اونه یار دو جهانم
یا حسین جان یا حسین جان (2)
به خدا اصغر زارش
دلمو دیونه کرده
صورت اکبر زیباش
توی قلبم خونه کرده
روز روشن به خدا بی عشق اون مثل شبه
بسوزم واسه دلی که بی قرارِ زینبه
عشق اون کرده اسیرم
واسه عباسش می میرم
یا حسین جان یا حسین جان (2)
یه خرابه یه رقیه اش
روضه ی پر شرر من
یه بیابون پر خارش
زده آتش جگر من
بچه گر گریه کنه سر به سرش می زارند
گر بگه بابا سر بابا براش می آرند
یه جهان غربت و ناله
فدای پای سه ساله
یا حسین جان یا حسین جان (2)

حسرت
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
در این سینه ام شور و حالِ حسینه
دلم تشنه ی آن جمالِ حسینه
همین می شود ذکر روز و شبِ من
همه هستِ من جمله مال حسینه
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
فراغت شده سوز و غصه و دردم
کنم ناله من در عزای تو هر دم
نصیبم نما زائر تو شوم من
چو پروانه ای دور قبر تو گردم
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
خدایا دلم می رود سر گویش
چو خورده گره دل به تارک مویش
ز عشق حسین من به تاب و تب هستم
شده روح من مست جام سبویش
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)
حسین جان خودم عبدِ نام تو هستم
ببین منتظر بهرِ جام تو هستم
تو اربابی و با صفا و کریمی
همه عمرِ خود من غلام تو هستم
همه حسرتم کربلای حسینه (2)
تمام وجودم فدای حسینه (2)

خاک عشق
کاروان حاجیان آمدند در نینوا
بعد حج نزد خدا می کنند جان را فدا
زینبا گوید حسین اینجا کجاست؟
بی گمان اینجا همان کرب و بلاست؟
کربلا یا کربلا (4)
بوسه زد مولا حسین بر زمین و خاکِ عشق
ناله و گریان شدش کار اهلِ پاکِ عشق
گفت و آری این همان غوغا سراست
تا ابد خاکش به عالم کیمیاست
کربلا یا کربلا (4)
اندرین دشت بلا اصغری پرپرشود
جان فدای دین خود حضرت اکبر شود
می شود عباس آب آور شهید
محشری دیگر شود اینجا پدید
کربلا یا کربلا (4)
کودک ناز حسین سدّ سیلی می شود
هم ز گوش و هم ز رو هر دو نیلی می شود
صد امان از غصّه ی اهل حرم
وارد کرب و بلا شد دلبرم
کربلا یا کربلا (4)

 

شور و بحر طویل


کرب و بلای حسین(ع)
زمزمه ی پیر و جوون، ذکر تموم آسمون، حسرت هر چی کهکشون، گریه ی صاحب زمون، بهشتِ حق روی زمین، مرحم دلهای غمین، مقتل تشنه کام ما، قتله گه امام ما، دعای ما تو هر نماز، نغمه دل وقتِ نیاز، اشکای می گه موقع راز، منشأ هر سوز و گداز، عرش عظیم نورِ عین، مرقد شاه عالمین، ضریح حضرتِ حسین، شفای دردِ بی دوا، قدری ز خاک نینوا ...

 کرب و بلا کرب و بلا حسین حسین جان(2)
دست خودم نیست به خدا اشکای نم نم
می‌ریزه از برگِ چشام پای محرم
دست خودم نیست به خدا دلم گرفته
با هیچی جز اسم حسین نمی‌شه محرم
* * *
یادش بخیر مادرِ من به وقتِ پیری
می‌گفت بگو اسم حسین آروم می‌گیری
بابام می‌گفت کرب و بلا فقط یه رازه
حاجتمه زیارتش حج و نمازه

جواد حیدری

وقتی خدا به خلقت تو افتخار کرد
ما را برای نوکریت اختیار کرد

کشتی هیچ‌کس به دل ما محل نداد
اما حسین آمد و ما را سوار کرد

تا داغ تو جگر بخراشد به سینه‌ها
برق نگاه تو دل ما را شکار کرد

گر روضه‌ات نبود که ما دین نداشتیم
دین را برای ما غم تو استوار کرد

جانم فدای آنکه تمامی عمر خویش
بر درگه تو خدمت بی‌انتظار کرد

هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی‌رود
یک لحظه کسی که برای تو کار کرد

دنیا و آخرت همه مدیون زینبیم
ما را صدای ناله او بی‌قرار کرد

گیرم که گریه‌ها شده مرهم به زخم تو
باید به داغ ساقی لشکر چه کار کرد؟



حسن لطفی

نفس بده که نفس پای این علم بزنم
نفس بده که فقط از حسین دم بزنم

سرم فدای قدمهات آرزو دارم
که سرنوشت خودم را بخون رقم بزنم

سرم هوای تو دارد دلم هوای ضریح
چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم

کنار سینه زنان چه می شود ارباب
میان صحن و سرایت شبی قدم بزنم

هزار حاجتم اما رسیده ام امشب
که چشم بر قدم صاحب علم بزنم

نفس بده که زشب تا غروب تاسوعا
میان نوحه کنانت دوباره دم بزنم

مرتضی امیری اسفندقه


ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم

باید سبک عبور کنم از خیال سود
باید خلاص از تب و تاب ضرر شوم

آزاد از مثلث تزویر و زور و زر
آزاد از هر آنچه نقوش و صور شوم

باید عوض شوم چه به چپ چه به راست،‌ها
بهتر اگر نمی‌شود از بد بتر شوم

از بد بتر چرا شوم اما؟ محرم است
از خوب می‌شود که در این ماه، سر شوم

این ماه می‌شود که شوم چیز دیگری
یک چیز دیگری که ندانم اگر شوم

یک چیز دیگری که نباید به وهم هم
یعنی که نه فرشته شوم نه بشر شوم

خیر مجسم است محرم، بعید نیست
این ماه، تا ابد تهی از هرچه شر شوم

حتی اگر یزیدیم و در سپاه کفر
چون حر، بعید نیست شهید نظر شوم

شب با یزید باشم و فردای انتخاب
قربانی حسین، نخستین نفر شوم

ادامه ابیات در ادامه مطلب


اینک، ندای: «کیست که یاری کند مرا»
ماه محرم است مبادا که کر شوم

ماه محرم است که بی‌تاب جستجو
در خود همه فرو روم از خویش بر شوم

وقتش رسیده است بگیرم علم به دوش
تکیه به تکیه سینه‌زنان نوحه‌گر شوم

وقتش رسیده است که چون باد روضه‌خوان
کوچه به کوچه مویه کنان در به در شوم

وقتش رسیده است خرابه خرابه آه
وقتش رسیده لاله کوه و کمر شوم

فرزند من کجاست؟ چه دارد؟ چه می‌کند؟
ماه محرم است نباید پدر شوم

آیا پدر که خاک بر او خوش _ چه گفت و رفت؟
ماه محرم است، نباید پسر شوم

باید که بی‌خبر شوم از هرچه هست و نیست
از ماجرای خون خدا باخبر شوم

ماه محرم است نباید هبا روم
ماه محرم است نباید هدر شوم

وقتش رسیده است که خلع جسد کنم
وقتش رسیده است که از خود بدر شوم

*

بی موج گریه، چشم در این ماه، حفره‌ای است
باید که سرخ، لایق چشمان تر شوم

باید که چشم داشته باشم نه حفره، ها!
باید شراب گریه خون جگر شوم

بی سوز آه، سینه در این ماه، دوزخ است
باید که گرم، در خور شعله، شرر شوم

باید که سینه داشته باشم نه دوزخ، آه
باید لهیب آتش آه سحر شوم

*

آتش گرفته خیمه _ داماد کربلا
سینه به سینه‌سوز شوم، شعله‌ور شوم

بارانی است دیده خاتون اهل بیت
چشمه به چشمه اشک شوم پرده در شوم

وقتش رسیده است که با گریه بر حسین
چون قصه حسین به عالم سمر شوم

وقتش رسیده است که آیینه‌دار شمس
وقتش رسیده است غلام قمر شوم

دور سر بریده تن پاره علی
پرواز را کبوتر بی‌بال و پر شوم

تشییع دستهای علمدار آب را
وقتش رسیده است که آسیمه سر شوم

وقتش رسیده خطبه شوم، خطبه‌ای بلیغ
وقتش رسیده شعر شوم، شعر تر شوم

وقتش رسیده شاعر و شمشیر و هو! هلا!
وقتش رسیده شیر شوم شیر نر شوم

ماه محرم آمد و محرم شدم به تیغ
آماده‌ام که محرم خون و خطر شوم

با ناله‌‌های حضرت سجاد از سحر
تا شام سرخ آمده‌ام، همسفر شوم

ماه محرم است و نماز حسین را
آماده‌ام، حواله اگر شد، سپر شوم

*

وقتش رسیده است یزید پلید را
همچون زبان زینب کبری تشر شوم

وقتش رسیده است که در چشم ابن سعد
چونان به چشم شمر لعین نیشتر شوم

وقتش رسیده حرمله نابکار را
گردن به تسمه گیرم و تیر و تبر شوم

مرد خدا به غیر شهادت هنر نداشت
وقتش رسیده است که اهل هنر شوم

*

وقتش رسیده است که مختارگونه سرخ
با قاتلان خون خدا در کمر شوم

یعنی به کینه‌خواهی اولاد فاطمه (س)
شمشیر بر کشم به شب و حمله‌ور شوم

قرعه به نام من اگر افتد، خوشا که من
خونی قوم بی‌نسب بی‌گهر شوم

با دست من خدا بکشد زنده زندشان
من، پل برای رفتنشان تا سقر شوم

از اسبشان به زیر در آرم به چابکی
در خونشان به شیرجهی تند تر شوم

بر تن کنم به رزم ستم چار آینه
چشته‌خوران بی‌سر و پا را چغر شوم

چیزی به جا نمانمشان از چهاربند
زی چار میخ نکبتشان راهبر شوم

سرهایشان به نیزه بر آرم یکی یکی
حکم قصاص، حکم قضا و قدر شوم

آتش کشم به خیمه و خرگاهشان به خشم
نیزه به نیزه در پی‌شان سر به سر شوم

شیرین‌تر از عسل بچشم طعم مرگ را
در کامشان قهقهه قهوه قجر شوم

سقای مرگشان شوم از جانب خدای
رهبانشان به مهلکه جوی و جر شوم

*

ماه محرم آمده پا در رکاب خون
در خون خویش آمده‌ام مستقر شوم

بر چشم دشمنان قسم خورده علی (ع)
مانند تیر آمده‌ام کارگر شوم

*

با این جماعت عقب افتاده جهول
یک کوچه هم مباد، شبی هم گذر شوم

نه! نه! نمی‌توانم هرگز نمی‌شود
از نو به جهل، آدم عصر حجر شوم

تیزند و تند و تسخر و طعنه طریقتشان
نه! نه! نمی‌توانم، شیر و شکر شوم

نرمش گذشته از من و با این گروه سخت
نه! نه! نمی‌توانم از این نرمتر شوم

پس بهتر است صاعقه باشم به چشمشان
پر هیب مرگشان هم در هر مقر شوم

از سایه‌ام هراس بیفتد به خوابشان
کابوسشان هر آینه از هر نظر شوم

*

ماه محرم آمد و افسوس می‌رود
آماده‌ام که راهی ماه صفر شوم



احسان بمانی

آدم شود هر آنکه به اندازه نَمی     
گرید برای اشرف اولاد آدمی

این اشک ها چه معجزه ها که نمیکند     
بر هر دل شکستۀ آشفته ماتمی

سرمایۀ قیامت من گریه من است     
حتی به قطره ای و نه یا قدر شبنمی

کی میشود که جان بدهی قلب مرده را     
با آن دم خدایی عیسی بن مریمی

اصلا بعید نیست خدا را چه دیده ای     
جان میدهم برای تو آخر محرمی

آقا فدای نام شما نام کربلا     
هر دو شده بهانۀ هر گریه و غمی

قربان محتشم که چه زیبا سروده است     
بازاین چه شورش است که در خلق عالمی

حی علی البکاء که محرم رسیده است
وقت عزا و نوحه و ماتم رسیده است




آقا سلام برغزل اشک ماتمت              
بر مسجد و حسینیه و روضه و دمت

چندی گذشت در غم هجران اشک تو          
پرمی کشید دل به هوای محرّمت

آقا سلام ماه محرّم شروع شد
آمد بهار زخم دل ما و مرهمت

خون می شود دل همه عالم زه قصه ی
آن لحظه های آخر و گودال و آن غمت

در بین روضه غم دل من را گرفته بود
وقتی رسید روضه به انگشت و خاتمت

ما بین این همه غم و اشک وفراق وداغ
ای زینب آمدم که شوم یار و همدمت

زینب چه قدر شکل جوان مادرت شدی
با صورت کبود و همان قامت خمت


گرد و خاکی ز دور پیدا بود
کاروانی ز نور پیدا بود
کعبه هایی روان ز سمت حجاز
همه ی روشنی دنیا بود
آسمان بر زمین گذر می کرد
یا که خورشید، روی شن ها بود
زیر پایش به جای خاک کویر
بال های فرشته ها وا بود
در میان تمام محمل ها
محملی بی رکاب پیدا بود
گرد گردش عشیرۀ سادات
دست بر سینه های شیدا بود
محملی روی دوش جبرائیل
قبله ای که عجیب گیرا بود
در یمین عون و جعفر و صادق
در یسارش علی لیلا بود

پشت سر شیرهای هاشمی و

پیش رو، حسین زهرا بود
لیک تنها کنار پردۀ آن
جای مردی بلند بالا بود
محمل عمّۀ امام زمان
که رکابش به نام سقا بود
چون زمان نزول می آمد
گوییا مرتضی در آن جا بود
چشم نامحرمان در آن اطراف
کور می شد اگر که بینا بود

زهر چشمش هزار کابوس است      
حرف حرف نزول ناموس است

وقت برپایی حرم شده است
زانوانی غیور خم شده است
لرزه افتاده بر تمامی دشت
وقت کوبیدن علم شده است
چشمش از چادری تبرک کرد
پشت سقا دوباره خم شده است
بر زمین پا نهاد خاتونی
آسمان خاک این قدم شده است
زیر لب یا مجیب می خواند
که وجودش پر از علم شده است
غرق دلشوره است و مثل رباب
چشم هایش مدار غم شده است
لحظه های غروب نزدیک است
کمی از حرم روز کم شده است
باز آرام با برادر گفت
دل من تنگ مادرم شده است

چیست اینجا که نیمه جانم کرد؟      
از همین ابتدا کمانم کرد؟

وای از این سرزمین بیا برگردیم
نخل ها را ببین بیا برگردیم
همه جا تیغ و تیر و سر نیزه
همگی آتشین بیا برگردیم
به علمدار تا نظر نزدند
به علمدار تا نظر نزدند
جام ام البنین بیا برگردیم
این تو و این کودکان که می لرزندند
این همه لاله چین بیا برگردیم
تا تخندند بر من و اشکم
در غروب غمین بیا برگردیم
تا نبیند نفس نفس زدنم
غرق خون جبین بیا برگردیم
تا نیفتی میان آن گودال
زخمی از پشت زین بیا برگردیم
به گمانم بمیرم از این حال            
حرمله آمده زبانم لال

********************

  یا زینب(س)

کیست زینب همیشه بی همتا

 نور مستور عالم بالا

 کیست زینب نفس نفس حیدر

کیست زینب تپش تپش زهرا

 کیست زینب حسین پرده نشین

کیست زینب حسن به زیر کسا

 کیست زینب کسی چه میداند

غیر آن پنج آفتاب هدی

 کیست زینب تلاطم عباس

کیست زینب تموّج دریا

 ذوالفقار علی میان نیام

 اوج نهج البلاغه ای شیوا

 کیست زینب فراتر از مریم

 روشنی بخش هاجر و حوّا

 کیست زینب حجاب جلوه غیب

صبر اعظم ، صلابت عظما

 قلمم بشکند چه می گویم

 من و اوصاف زینب کبری ؟

 من چه گویم که گفت اربابم

 حضرت عشق ، التماس دعا

 السلام ای شکوه نام حسین

دومین فاطمه ، تمامِ حسین

 آسمان هم در انحصارش بود

کهکشان گوشه ی نقابش بود

 آتش؛ آتش گرفته ی نورش

آب سیراب آبشارش بود

 بعد پنجاه و چند سال حسین

باز هم غرق در بهارش بود

 قامتش را ندید حتی ماه

که علمدار پرده دارش بود

 محرم محملش فرشته نبود

تا علی اکبرش کنارش بود

 کاروانِ عشیره ی زهرا

تحت امرش در اختیارش بود

 ناقه اش روی بال جبرائیل

کز ندیمانِ بی شمارش بود

 حج خود با جهاد کامل کرد

نینوا آخرین دیارش بود

 محملش ایستاد و پایین رفت

لحظه ی سختِ انتظارش بود

 شور میزد دلش که می دانست

قتلگاهی در انتظارش بود

 آه گرمی کشید از جگرش

کربلا را که دید زد به سرش

 آه از این خاک و خارها... برگرد

وای از این شوره زارها ...برگرد

 خوب پیداست جای نخلستان

 لشگری در غبارها برگرد

 کربلا آمدی و پائیزی...

... میشود این غبارها برگرد

 کربلا آمدی و خواهم دید

به تنت یادگارها برگرد

 برق نعل است یا که تیغه ی تیغ

آن طرف آن شرارها برگرد

 جان به لب کرده کودکانت را

خنده ی نیزه دارها برگرد

 حرمله آمده ست و بند آمد

 نفس شیرخوارها برگرد

 دخترانت چقدر میلزرند

از حضور سوارها برگرد

 خیمه برپا مکن که پر نشود

گِرد من از مزارها برگرد

 ترس دارم که بال و پر بزنند

به علمدارمان نظر بزنند

 تا که از خواهرت جدا نشوی

تا که صاحب عزای ما نشوی

 تا که در خارهای این صحرا

غرق در زخم ها نشوی

 تا که در شیب تند آن گودال

با لب تیغ آشنا نشوی

 تا لباس تو را ز تن نبرند

تا هم آغوش بوریا نشوی

 تا که پیش نگاه کم سویم

از سر نیزه ها رها نشوی

 تا که در عمق چشم دخترکت

زخمی از چوب بی حیا نشوی

 تا که بین حرامیان نروی

سنگ خورده ترین صدا نشوی

 در اِزای دو کیسه ی دینار

گوشه ی یک تنور جا نشوی

 تا که در کوچه زائر طفل...

....مانده در زیر دست و پا نشوی

 جان مادر بیا بیا برگرد

آه از این کربلا بیا برگرد

**********************



صحرای خون

منایی از منای حاجیان زیباتر است این جا
مران ای ساربان محمل که حج اکبر است این جا
مران ای ساربان محمل، تماشا کن، تماشا کن
که یک گلخانه گل با من ز زخم اکبر است این جا
مران ای ساربان محمل که می بینم به چشم دل
روان بر شانه ام خون از گلوی اصغر است این جا
مران ای ساربان محمل دعا کن خون شود دریا
که سقای حرم از تشنگان تشنه تر است این جا
مران ای ساربان محمل که در شام عزای من
غبار آلوده ماه عارض پیغمبر است این جا
مران ای ساربان محمل که فردا بر لب دریا
مرا آب از دم شمشیر و تیر و خنجر است این جا
مران ای ساربان محمل که هفتاد و دو یار من
بدن هاشان در این صحرای خونین بی سر است این جا
مران ای ساربان محمل، بسوز ای دل! بسوز ای دل!
که با خواهر مرا صحبت ز خونین حنجر است این جا
مران ای ساربان محمل که با دست خزان فردا
گل سرخ و سفیدم لالة نیلوفر است این جا
مران ای ساربان محمل که هفتاد و دو قربانی
مرا تقدیم ذات پاک و حی داور است این جا
غبار کربلا را توتیای دیده کن "میثم"
که خاکش تربت هفتاد خونین اختر است این جا

غلامرضاسازگار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد